دیدار کردن. به دیدار کسی رفتن. بیمارپرسی. به پرسش بیمار رفتن. - عیادت بیمار کردن، رفتن برای احوالپرسی و ملاقات بیمار. (ناظم الاطباء) : عیادت دل بیمار من کند قدمش که از زمین فلک افتخار میسازد. خاقانی
دیدار کردن. به دیدار کسی رفتن. بیمارپرسی. به پرسش بیمار رفتن. - عیادت بیمار کردن، رفتن برای احوالپرسی و ملاقات بیمار. (ناظم الاطباء) : عیادت دل بیمار من کند قدمش که از زمین فلک افتخار میسازد. خاقانی
آن کبوترشان ز بازان نشکهد باز سر پیش کبوتر شان نهد (مولانا) پاس داشتن نواختن پاس داشتن رعیت و غیره را، نگاهداشتن حق کسی را، توجه کردن، تعظیم کردن احترام کردن
آن کبوترشان ز بازان نشکهد باز سر پیش کبوتر شان نهد (مولانا) پاس داشتن نواختن پاس داشتن رعیت و غیره را، نگاهداشتن حق کسی را، توجه کردن، تعظیم کردن احترام کردن
مستقیم کردن (چیزی را) تقویم، درست انجام دادن:) صدق در لغت راست گفتن و راست کردن و عده باشد (اوصاف الاشراف 12)، ترمیم کردن:) بوبکر بفرمود تا راست کردند (باره شهر را (تاریخ سیستان 355)، هموار کردن (خاک زمین)، ژماره کردن کسی برای مباشرت او بلند کردن: مدتی بود تا که گای نداشت پسری راست کرد و جای نداشت (حدیقه 668)، حاضر کردن مهیا ساختن، مقابله کردن (کتاب و مانند آن)
مستقیم کردن (چیزی را) تقویم، درست انجام دادن:) صدق در لغت راست گفتن و راست کردن و عده باشد (اوصاف الاشراف 12)، ترمیم کردن:) بوبکر بفرمود تا راست کردند (باره شهر را (تاریخ سیستان 355)، هموار کردن (خاک زمین)، ژماره کردن کسی برای مباشرت او بلند کردن: مدتی بود تا که گای نداشت پسری راست کرد و جای نداشت (حدیقه 668)، حاضر کردن مهیا ساختن، مقابله کردن (کتاب و مانند آن)